سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























...غروب آرزوهـــا

قول بده که خواهی آمد

اما هرگز نیا...!

اگر بیایی

همه چیز خراب می شود

دیگر نمیتوانم این گونه با اشتیاق

به دریا و جاده خیره شوم

من خو کرده ام

به این انتظار...

به این پرسه زدن ها

در اسکله و ایستگاه!

اگر بیایی

من چشم به راه چه کسی بمانم؟!

  . . .

اما من و تو

دور از هم می پوسیم!

غمم از وحشت پوسدن نیست

غمم از زیستن بی تو

در این لحظه پر دلهره است...


نوشته شده در یکشنبه 91/7/23ساعت 7:31 عصر توسط *نرگـس* نظرات ( ) |

  

هجده مهــر می آید

و من بیست و یکمین شمع را هم خامـوش می کنم

حـالا دیگر باور کــرده ام که

 یزرگ شده ام

یاد گرفته ام که از کنار خیلی چیزهـا

بایـد راحـت گذشــت

حتــی آدم ها...!

21 سال پیش در همچین روزی

بهترینـم والا تریـن هدیـه را به مـن داد

او کسـی نبود جز خــدا...

و هدیه اش چیـزی نبـود جز زندگـــی

خدایـــا شکــر...


نوشته شده در دوشنبه 91/7/17ساعت 12:46 صبح توسط *نرگـس* نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin